آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

مامان از کودکی هام بگو

مامان باز خواب تازه واست دیده

حال واوضاعم بهترشده. نم یدونم چه حسیه که گاهی سراغم میاد.  اما امروز خوبم . از اون روزای خوبی که کم سراغم میاد و وقتیم میاد تا یه مدت حالمو خوب می کنه. دیگه بهتر شدی. هنوز دونه های آبله مرغونی اثرشون رو دارن. اما بازم خداروشکر . ضعیفترازهمیشه شدی. بستمت به عصاره وتقویتی تا دوباره سرحال بشی عزیزکم. ماه آخر مهد رو نذاشتم بری. چون دیگه چیزی به آخر سالت نموند. بابایی خیلی موافق رفتنت نیست.  واست یه برنامه جدید دارم. نم یدونم بزرگتر که بشی علاقه به چی پیدا م یکنی. اما هنوز تا جایی که حرفم خریدار داره , کارخودمو می کنم. حداقل دلم رو خوش می کنم.  پسرگلم با کلی تحقیق و تفحص به این نتیجه رسیدم ژیمناستیک مادر ...
18 ارديبهشت 1393

حالم بد

چرا حالم خوب نیست چرا خوب نمیشم حالم بده نم یدونم چرا  نپرس فقط بذار مامان به حال خودش باشه.......................
12 ارديبهشت 1393

صدفی جون تولدت مبارک

28 فروردین تولد صدفی جون خاله بود. که همزمان شده بود با مولودی مامان نسرینش. خوشگل خاله امیدوارم اونقدر زنده بمونم تا بتونم بزرگ شدن و خانوم شدنت رو ببینم   ...
7 ارديبهشت 1393

ابله مرغون

یه هفته بعد تعطیلات عید بابایی آبله مرغون گرفت. این بیماری می گن در بزرگسالی یکم سخت تره. یه هفته بابایی خونه نشین شد. حسابی چهره ش تغییر کرده بود. تو بهش می گفتی بابا شبیه هیولا شدی من میترسم. من خیالم راحت بود که راهنمایی بودم این بیماری رو گرفتم. اما همه ترسم ازتو بود. دلم نمی خواست این سن بگیری .آخه سخته. چطور به بچه 4ساله بگم نخارون .نکن.  اما دیگه نشد درتماس بابایی بودی و 4روز پیش کف پاتو نشون دادی گفتی درد می کنه .نمی تونم راه برم. من خیال کردم چون جدیدا خیلی از درو دیوار م یپری پاهات درد می کنن. نگا کردم .گفتم شاید نیش پشه ست. متوجه نشدم. ظهر لباساتو عوض کردم که بریم خونه آنا جون پهلوتو مدام می خاروندی. گفتی مامان ب رم...
7 ارديبهشت 1393
1